این دنیا خیلی کثیفه پارت : { ۱۵ }
صبح با سر درد از خواب بیدار شدم .
به دور و برم نگاه کردم .
خونه خودم نبود!
من کجا ام!؟
من و دزدیدن؟!
از روی تخت بلند شدم ، رفتم داخل پذیرایی خونه .
دیدم میا روی کاناپه دراز کشیده و خوابیده .
اینجا خونه میا بود!!
هیچی یادم نمیاد ، لعنتی نکنه کاری کردم ؟!
میا چشم هاشو باز کرد و گوجو رو دید که بیدار شده ، گفت" اوه ، گوجو سان بیدار شدید "
لعنتی ! الان یادم اومد ... من دیشب بوسیدمش ! بهش اعتراف کردم...
الهی سقط بشی مرتیکه مو سفید !!
با لکنت گفتم" م- میا ...سان ؟ "
میا رو به گوجو کرد و گفت" بله ؟ "
سرم رو پایین انداختم و گفتم " بابت دیشب .. ازتون عذر میخوام "
میا که تا صبح بخاطر اون بوسه نخوابیده بود گفت " اول باید برام توضیح بدین ، باهام صحبت کنید من علاقه ندارم که احساسات یک نفر رو بدون گوش دادن حرفاش له کنم "
گوجو برقی تو چشم های ابی رنگش زد و گفت " خب من دروغ نگفتم .. واقعا دوستون دارم "
میا که گونه هاش سرخ شده بود گفت " نمیخوام بهتون دروغ بگم ولی من .. ازتون خوشم میاد "
گوجو که انگار حمله قلبی بهش دست داده بود .. قلبش انقدر تند تند میزد که داشت از سینش میزد بیرون ، سریع اومد جلو و پیشانی میا رو بوسید و محکم بغلش کرد .
با تشکر و خوشحالی گفت " خیلی دوست دارم خیلی دوست دارم .. ازت ممنونم .. ازت خیلی ممنونم ... "
میا اروم لبخندی دلنشین زد و گفت " میخوام عشقت رو قبول کنم "
گوجو موهای کِرِمی رنگ میا رو پشت گوشش زد و گردنش رو بوسید و گفت" پشیمون نمیشی میا "
گوجو با اشک خوشحالی گفت " این دنیا خیلی کثیفه میا .. خوشحالم که نجاتم دادی"
{ پایان }
به دور و برم نگاه کردم .
خونه خودم نبود!
من کجا ام!؟
من و دزدیدن؟!
از روی تخت بلند شدم ، رفتم داخل پذیرایی خونه .
دیدم میا روی کاناپه دراز کشیده و خوابیده .
اینجا خونه میا بود!!
هیچی یادم نمیاد ، لعنتی نکنه کاری کردم ؟!
میا چشم هاشو باز کرد و گوجو رو دید که بیدار شده ، گفت" اوه ، گوجو سان بیدار شدید "
لعنتی ! الان یادم اومد ... من دیشب بوسیدمش ! بهش اعتراف کردم...
الهی سقط بشی مرتیکه مو سفید !!
با لکنت گفتم" م- میا ...سان ؟ "
میا رو به گوجو کرد و گفت" بله ؟ "
سرم رو پایین انداختم و گفتم " بابت دیشب .. ازتون عذر میخوام "
میا که تا صبح بخاطر اون بوسه نخوابیده بود گفت " اول باید برام توضیح بدین ، باهام صحبت کنید من علاقه ندارم که احساسات یک نفر رو بدون گوش دادن حرفاش له کنم "
گوجو برقی تو چشم های ابی رنگش زد و گفت " خب من دروغ نگفتم .. واقعا دوستون دارم "
میا که گونه هاش سرخ شده بود گفت " نمیخوام بهتون دروغ بگم ولی من .. ازتون خوشم میاد "
گوجو که انگار حمله قلبی بهش دست داده بود .. قلبش انقدر تند تند میزد که داشت از سینش میزد بیرون ، سریع اومد جلو و پیشانی میا رو بوسید و محکم بغلش کرد .
با تشکر و خوشحالی گفت " خیلی دوست دارم خیلی دوست دارم .. ازت ممنونم .. ازت خیلی ممنونم ... "
میا اروم لبخندی دلنشین زد و گفت " میخوام عشقت رو قبول کنم "
گوجو موهای کِرِمی رنگ میا رو پشت گوشش زد و گردنش رو بوسید و گفت" پشیمون نمیشی میا "
گوجو با اشک خوشحالی گفت " این دنیا خیلی کثیفه میا .. خوشحالم که نجاتم دادی"
{ پایان }
۵.۸k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.